زیر آسمانهای جهان

یادداشتهایی از جنس سفر

زیر آسمانهای جهان

یادداشتهایی از جنس سفر

سفرنامه گرجستان قسمت سوم (به سوی باتومی)

تفلیس را با تمام زیباییهایش ترک می کنیم و به سمت گوری می رویم.رودخانه های پرآب و دشتهای حاصلخیز و سرسبز کل مسیر را پوشانیده است.جاده اتوبان است و بعد ازمدتها خودرویمان با دیدن یک جاده استاندارد دلی از عزا در می آورد.گوری با تفلیس 80 کیلومتر فاصله دارد و برای رفتن به آن باید از اتوبان خارج شد .
گوری زادگاه استالین رهبر فقید شوروی سابق می باشد.کسی که در زمان حکومتش پرده ای آهنین به دور شوروی کشیده بود .حالا سالها بعد از حکومت او دیدن موزه استالین و میراثی که برجای گذاشته بود جالب به نظر می رسید.

موزه استالین که در مرکز شهر واقع شده است را براحتی پیدا می کنیم.در ورودی آن مجسمه بزرگی از استالین که گویا قبلا در میدان مسکو قرار داشته است واقع شده است.در حیاط این موزه قطار استالین که معروف است با آن به ایران آمده است قرار گرفته است (البته نمی دانم آن موقع راه آهن ایران به شوروی متصل بوده است یانه)از وسایل شخصی استالین که بگذریم موزه پر است از عکس.عکسهای تاریخی از به قدرت رسیدن بلشویک ها ،حکومتداریشان،جنگ جهانی دوم و همچنین تصفیه های خونین و زندانهای مخوف و شکنجه گاههای آن زمان.برادری برابری حکومت کارگری در تمام عکسها موج میزند!!!.

قسمتی از موزه هم فیلمی در رابطه با همان موضوعات پخش می شد.البته متاسفانه همه توضیحات به زبان روسی بود که ضعف بزرگی برای یک موزه محسوب می شود.گوری را به سمت بندر پوتی ترک می کنیم.مسیر از شهر کوتایسی می گذرد ولی به علت کمبود وقت توقفی نداریم .در قسمتهایی از جاده کشاورزان محصولات خود را برای فروش عرضه کرده اند.یک سبد بزرگ سیب به قیمت 6 لاری.سیب هایشان خوش رنگ است و پر آب اما مزه سیبهای سمیرم خیلی بهتر است.
مسیر 325 کیلومتری تفلیس به پوتی حدودا 4 ساعت طول می کشد البته بدون احتساب توقف در گوری.قسمتهایی از جاده کوهستانی و جنگلی است وبسیار زیبا.قبل از رسیدن به پوتی جاده بسیار زیبایی است که محصور از درختان بسیار بلند است.گویی کیلومترها از مسیر را در تونلی سبز از درختان که بر جاده سایه افکنده اند طی می کنی.بعد از این تونل سبز رنگ به دریای سیاه می رسیم که از دور خودنمایی میکند.برای بار اول دیدن این دریا که مطابق نامش آبی تیره رنگ دارد هیجان انگیز است.
پوتی با تصوری که ما از یک بندرگاه مهم داشتیم بسیار متفاوت بود.یک بندر فرسوده با خانه های رنگ و رو رفته و متروک.
این یندر بعد از جدایی آبخازیا و عدم استفاده از سوخومی برای گرجستان خیلی مهم شده است .گشتی توی شهر می زنیم و در اسکله برای پرسیدن آدرس به راننده یک تریلر مراجعه می کنیم که از قضا ایرانی است.آن گونه که راننده می گوید بسیاری از مبادلات ایران و اروپا از این بندر انجام می شود و راننده های ایرانی زیادی به این بندر می آیند. راننده هم پیشنهاد می کند که به سمت باتومی برویم .
بیرون از پوتی در محل رسیدن رودخانه به دریای سیاه دلتای رود ماهیگیران به صید مشغولند.غروب نزدیک است و عکاسی از غروب خورسید در دریای سیاه را از دست نباید داد ،از یک جاده فرعی به کنار دریا می رویم.غروب خورشید در دریای سیاه بسیار با شکوه است و چشم نواز.
از پوتی تا باتومی حدودا 70 کیلومتر است .در این جاده ساحلی که از کنار دریای سیاه می گذرد ویلاهای بسیاری ساخته اند که گویا در تابستان توریستهای زیادی به اینجا می آیند.در کبالتی یکی از این ویلاها را برای شب اجاره می کنیم .خانم صاحب ویلا بعد از چانه زنی با 40 لاری آنجا را در اختیارمان قرار می دهد.ویلا تماما از چوب ساخته شده و قز و قز چوبها و ارکستر شبانه قورباغه ها خواب را از ما دریغ می کند.

سفرنامه گرجستان قسمت دوم

گرجستان کشور پر آبی است  و به پیرو آن تفلیس هم ازین خصوصیت برخوردار است .غیر از رودخانه پر آب کورا یا متکواری که از وسط شهر میگذرد چندین دریاچه هم درین شهر وجود دارد که هم باعث اعتدال آب و هوا و هم موجب پیدایش جاذبه های طبیعی فوق العاده در این شهر شده است.یکی از این دریاچه ها دریاچه لاکپشت است .این دریاچه بسیار کوچک و جنگل اطرافش به عنوان محوطه ای برای ورزش و تفریح مورد استفاده قرار می گیرد.موزه میراث روستایی گرجستان در مسیر این دریاچه قرار دارد. 

 

 

اما مهمترین و بزرگترین دریاچه،دریاچه تفلیس (Tbilisi lake) است.این دریاچه بزرگ که از شمال شرقی به جنوب غربی کشیده شده است یکی از زیباترین جاذبه های توریستی تفلیس است.و با توجه به تاسیسات تفریحی که در کنار آن احداث شده  و در حال ساخت است روز به روز جایگاه بهتری خواهد یافت .طول این دریاچه حدود 9 کیلومتر و عرض آن حدودا دو کیلومتر است.در فصل تابستان نزد اهالی تفلیس بسیار محبوب است و محلی است برای تفریحات آبی :


در کنار دریاچه بزرگ تفلیس دشتی سرسبز قرار دارد که در بهار سرتاسر پوشیده از گل می شود و درختچه های کوتاه با گلهای رنگارنگ منظره بسیار زیبایی به این منطقه می بخشد.

 

ل

 

 

موزه تفلیس در خیابان روستاولی قرار دارد.این موزه از جهت داشتن مجموعه ای بسیار غنی از تابلوهای رنگ روغن از دوران قاجاریه ایران بسیار ارزشمند است.این مجموعه ،تابلوهای منحصر به فردی از شاهان قاجار و زنان و درباریان داراست.
http://s5.picofile.com/file/8110412842/jpeg0000806.jpg

http://s5.picofile.com/file/8110413218/jpeg0000790.jpg
در این موزه قسمتی به جواهرات عتیقه و بخشی به مصر باستان و همچنین بخشی به شرق دور اختصاص یافته است.

http://s5.picofile.com/file/8110413026/jpeg0000775.jpg
با دیدن موزه تفلیس ، گشت و گذار ما در این شهر هم به پایان نزدیک می شود و فردا تصمیم داریم به سمت باتومی برویم.

ااا

سفرنامه گرجستان قسمت اول

خورشید در حال غروب بود که ارمنستان را ترک گفتیم و به مرز گرجستان رسیدیم .تشریفات مرزی خیلی سریعتر از آنکه فکر می کردیم سپری شد و بدون هیچ مشکلی وارد گرجستان شدیم .در گرجستان از ما بیمه هم طلب نکردند و برخلاف ارمنستان هیچ هزینه ای برای ورود خودرو دریافت نشد(البته این سفرنامه مربوط به زمانی است که هنوز ورود به گرجستان برای اتباع ایران به ویزا نیاز نداشت.).باران به شدت می بارید و در تاریکی شب به طرف تفلیس به راه افتادیم.جاده نسبتا خوب بود بر خلاف ارمنستان .و میشد سطح رفاه بالاتر گرجستان نسبت به ارمنستان را از بدو ورود تشخیص داد.تا تفلیس حدود یک ساعت راه بود.این مسیر یک ساعته را بی هیچ مشکلی طی کردیم تا به تفلیس این عروس شهر های قفقاز رسیدیم.   


 تفلیس شهری است که در کنار رودخانه متکواری یا کورا بنا شده است و به همین سبب نقشه آن فرمی کشیده دارد.مهمترین خیابان تفلیس که اکثر خدمات توریستی آنجا ارائه می شود خیابان روستاولی است.(روستاولی نام شاعری گرجی است که در اکثر شهرهای گرجستان خیابانی به نام او وجود دارد)ما هم به محض ورود به تفلیس سراغ این خیابان را گرفتیم.زبان گرجی زبانی است کاملا منحصر به فرد که لهجه ای خشن دارد.اکثر گرجیها هم فقط به این زبان مسلط هستند و از انگلیسی دست و پا شکسته ما سر در نمی آوردند.اسامی مناطق گرجستان هم خیلی عجیب و غریب است و تلفظ بسیار سختی دارند.اینجا بود که یکی از اشتباهات ما در این سفر رقم خورد.در نزدیکی تفلیس منطقه ای هست به اسم روستاوی که به علت تلفظ نزدیک آن با روستاولی  توسط راهنمایان گرجی به اشتباه  راهنمایی شدیم .هرچه می رفتیم نمی رسیدیم در صورتیکه طبق نقشه باید خیلی نزدیک تر می بود.این بود که بعد از طی مسیری اشتباه و هدر دادن بنزین 4000 تومانی به اشتباهمان پی بردیم و بازگشتیم.افراد عادی جز گرجی نمی دانستند.با یکی  از واسطه های ایرانی اجاره خانه در تفلیس تماس گرفته و مشکل راشرح دادیم.گوشی را هم به یک کارمند پمپ بنزین داده و با واسطه مسیر را پرسیدیم.شب ، شب یکشنبه بود شب رونق نایت کلاب ها و دیسکوهاو اهالی تفلیس به شب گردی مشغول . خیابانهای منتهی به مرکز شهر شلوغ بودند و همه جا پر از پلیس.چند تا از خیابانها را هم به طور موقت بسته بودند و برای ما که به شهر آشنا نبودیم  مسیر یابی خیلی سخت بود.به هر حال با هر مشکلی که بود به خیابان روستاولی و میدان آزادی تفلیس رسیدیم جایی که با واسطه ایرانی مان قرار داشتیم.دیر وقت بود به همین جهت به دومین پیشنهاد نسبتا مناسب او پاسخ مثبت دادیم .
میدان آزادی و خیابان روستاولی

جایی که ما برای اقامت گرفتیم یک هاستل بود در کنار خیابان شاردن.خیابان شاردن یکی از خیابانهای توریستی تفلیس است که سرتاسر آن سنگ فرش است و اطراف آن پر از کلوب و فروشگاههای صنایع دستی .این خیابان به اکثر مکانهای دیدنی تفلیس هم نزدیک است و پیاده میشود به آنها سر زد.
خیابان شاردن: 


شهر تفلیس به دو بخش تقسیم شده است: تفلیس قدیم و تفلیس جدید
مکانهای توریستی بیشتر در تفلیس قدیم هستند و  مغازه های تجاری و مراکز خرید و زندگی معمولی مردم در تفلیس جدید.شهر تفلیس شهری نه چندان اروپایی است که به سرعت در حال پیشرفت است و سرمایه گذاریهای زیادی در آن صورت می گیرد.این شهر دارای سه دریاچه است که یکی از انها قابل کشتیرانی است.این دریاچه ها و رود زیبای کورا که در نهایت به دریای خزر می ریزد جلوه ای استثنایی به این شهر داده است . عروس شهرهای قفقاز آنچنان دلربایی می کند که خود را به آغوش او میسپاریم و پیاده به راه می افتیم.
روز یکشنبه است و فرصت برای شرکت در مراسم کلیسا فراهم.اکثر مردم گرجستان مسیحی هستند و ارتدکس و کلیسا در بین آنان نفوذ قابل توجهی دارد. اما اینبار ما به کلیسای کاتولیک تفلیس رفتیم که تا حدودی برنامه شان با ارتدوکس ها متفاوت است.دور تا دور کلیسا قابهای از نقاشیهای قدیسین نصب شده بود و کشیش مشغول به جا آوردن مراسم.نیایش که با همخوانی جمع و نواختن ارگ همراه بود فضایی روحانی را ایجاد کرده بود.سعی کردیم برای آنکه تمرکز مومنان به هم نخورد با فاصله از مراسم فیلم بگیریم و خیلی نزدیک نشویم.کلیسا تقریبا پر بود و همه با خشوعی بسیار به نیایش مشغول بودند.در پایان مراسم همه یکی یکی به پیشگاه کشیش رفته و بعد از متبرک شدن از کلیسا خارج می شدند.
کلیسای کاتولیک تفلیس:


خیابان های تفلیس قدیم  بازدید کننده را به گذشته می برد.هر جا که می نگری بنای زیبایی را می بینی که معماریش از تاریخی باشکوه حکایت می کند.

تفلیس از جنگهای بیشمار حکایتها دارد از لشکر کشیهای شاه عباس و ویرانی کلیساها و قتل عام کشیشان تا حمله آغا محمد خان که نزد گرجیان به شدت منفور است.از شاه عباس اما یادگاری هایی هم به جا مانده است از جمله حمام های سولفور . حمامهایی با معماری ایرانی که بر روی چشمه های آب معدنی  گوگردی بنا شده اند.چندتایی از آنها بازسازی شده و به قیمت 20 تا 30 لاری مورد استفاده توریستهاست.
حمامهای سولفور:


کمی آنسوتر از حمامهای سولفور در انتهای دره ای به طول 200 متر به آبشار تفلیس بر می خوریم:


پارک حیدر علیف که تندیسی از او هم در آن قرار دارد در کنار حمامهای سولفور واقع است.در اطراف این پارک اکثرا آذری نشین هستند و از جامعه آذری های گرجستان.کمی آنسوتر مسجد دو محراب واقع است.در این مسجد که دو محراب دارد هم شیعه و هم سنی در کنار هم و مسالمت آمیز به برگزاری نماز می پردازند.این تحمل پذیری و مدارا در کشورهای اسلامی کمتر به چشم می خورد.کاش می امد روزی که هیچ کس به خاطر عقیده اش مورد تعرض قرار نمی گرفت.
در این مسجد با جوانی آشنا شدیم که پدر پدربزرگش تبریزی بود و  صد سال قبل به گرجستان آمده بود .با معجونی از زبانهای آذری و عربی و انگلیسی با او ارتباط برقرار کردیم .مکالمه بسیار جالب بود و از نظر استفاده از سه زبان خیلی خنده دار .در گرجستان جمعیت قابل توجهی آذری زندگی می کنند که بر خلاف گرجیها هنوز تعلقات فرهنگی خود با ایران را حفظ کرده اند .
تعدادی از دختران گرجی که گویا دانشجویان رشته ادیان دانشگاه تفلیس بودند هم به مسجد آمده بودند .از اسلام چیز زیادی نمی دانستند بیشتر حجاب برایشان جای سوال بود .اسم یکی از آنها مریم بود وقتی فهمید که اسم مادر من هم مریم است خوشحال شد.همه آنها برای ورود به مسجد روسری به سر کرده بودند.البته در کلیسا هم به سر کردن روسری نوعی احترام محسوب می شود. 

 مسجد دو محراب:





 

گرجستان کشوری است که پیروان ادیان مختلف در آن آزادی کامل دارند.در خیابان شاردن به کنیسه یهودیان برخوردیم مشغول عکاسی بودیم که یک ایرانی با سراسیمگی ما را به کنار کشید . -چه کار می کنید چرا از اینجا عکس می گیرید؟!  وقتی قیافه متعجب ما را دید توضیح داد که گویا چندی قبل یک ایرانی در مقابل کنیسه تصادف می کنه  و مقامات کنیسه به او مظنون شدن و خلاصه حسابی برای آن هم وطن داستان درست شده است.این بود که از رفتن به کنیسه منصرف شدیم و عکاسی را متوقف کردیم.البته بر اساس تجربه های قبلی معمولا یهودیان بر خلاف مسیحیان که آئین تبشیری دارند ،به پیروان آئینهای دیگر روی خوش نشان نمی دهند.چون قائل به تبلیغ دینشان نیستند و فقط  آئین یهود را برای کسانی که ریشه بنی اسرائیل دارند مجاز می دانند.  

رستوران ایرانی هزار و یک شب هم در خیابان شاردن پاتوقی است برای ایرانیها .خصوصا کسانی که به غذای ایرانی عادت دارند و دلشان برای غذای وطن تنگ شده.از آنجا ما چند جلد مجله مربوط به ایرانیهای گرجستان گرفتیم که خیلی به دردمان خورد.


در تفلیس استالین هنوز هم طرفدارانی دارد: 




یکی از صنایع دستی گرجی ها  عروسکها و گلهایی است که از جنس نمد می سازند.ظریف کاری آنهم با نمد خیلی جالبه!



ناری کالا:
ناری کالا یا نارین قلعه  یک دژ نظامی است که بر کل تفلیس مسلط است .این قلعه که بنا به نقلی توسط شاه عباس ساخته شده یا توسط او بازسازی و مورد استفاده قرار گرفته یکی از جاذبه های دیدنی تفلیس است که در شب نمایی بسیار زیبا دارد.اکنون در این قلعه کلیسایی دایر است با ناقوسهایی قدیمی .مسیر ماشین رو این قلعه  جاده ایست با شیب بسیار زیاد.البته تله کابین هم برای رفتن به آین قلعه دایر است که  از کنار پل دوستی شروع می شود و تا بالای قلعه امتداد می یابد.در کنار قلعه پارک بزرگی است که مجسمه مادر گرجستان در آن قرار دارد.مسیر خلوت و دنج این پارک محلی است برای عشاق جوان که دو به دو بی هیچ توجهی به اطراف سر در آغوش هم فرو برده اند و به راز و نیاز مشغول.
چشم انداز تفلیس از بالای ناری کالا بسیار دیدنی است.

تندیس مادر گرجستان:
در یک دست جام شراب برای پذیرایی از دوستان گرجستان و در دست دیگر شمشیر برای مقابله با دشمنان



تندیس شاه گرگاسالی:  
  

 


پل دوستی :
پلی بسیار زیبا با معماری خاص که تفلیس قدیم را به تفلیس جدید وصل می کند. 



کلیسای سامبا:
یکی از مهمترین اماکن تفلیس که همچون نگینی از تمامی شهر قابل دیدن است کلیسای سامبا است.این کلیسا از بزرگترین کلیساهای دنیا  و بزرگترین کلیسای شرق اروپاست.


این کلیسا به دست ایلیای دوم  اسقف اعظم کلیسای ارتدوکس گرجستان ساخته شده است.اکثر برنامه های مهم مذهبی در این کلیسا برگزار می شوند.مجموعه این کلیسا علاوه بر بنای اصلی شامل اقامتگاه اسقف اعظم برج ناقوس و فرهنگستان علوم دینی می باشد.در طبقه زیرین سالن بزرگی است که برای اجتماعات بزرگ مذهبی استفاده می شود.
اکثر گرجیها علاقه دارند مراسم تعمید کودکان و ازدواجشان را در این کلیسا برگزار کنند.خوشبختانه در زمانی که ما برای بازدید این کلیسا رفتیم یک مراسم عروسی در جریان بود.مراسم طولانی که توسط دو کشیش برگزار می شد و بیشتر به دعا خوانی کشیش و به سادگی هرچه تمام تر بود.
  

دورتادور کلیسا  پر از  نقوش برجسته طلایی از تمثال قدیسان مسیحی است.که مومنان در مقابل آنها تعظیم کرده و احترام می کنند.حتی در مقابل تمثال مسیح سجده می کنند که گویا این امر در بین سایر مسیحیان رایج نیست.

گنبد این کلیسا با ارتفاع 96 متر از نظر ارتفاع سومین گنبد کلیسای ارتدوکس دنیاست. 


  

در طبقه میانی نمایشگاهی از نقاشی های مذهبی بچه ها دائر بود. 

 

 

 
یکی از نکات جالبی که در آنجا دیدیم استفاده از سبزه عید بود که نمونه ای از حفظ رسوم ایرانی بود:



نمای سامبا در شب با نورپردازیهای زیبایش بسیار دیدنی است:

اااا

سفرنامه ارمنستان قسمت پنجم(پایان)

دریاچه سوان sevan:
نگین فیروزه ای ارمنستان ، یک دریاچه آب شیرین است که از جاذبه های مهم این کشور به شمار می رود.این دریاچه که در 60 کیلومتری شمال شرق ایروان واقع است در فصل تابستان پذیرای گردشگران زیادی است .جاده سوان بر خلاف جاده های جنوبی ارمنستان کیفیت بهتری دارد.نزدیک شهر سوان در این دریاچه شبه جزیره ای زیبا قرار دارد که بهترین محل برای بازدید است. 

در این شبه جزیره علاوه بر چشم انداز بسیار زیبای دریاچه بر بالای تپه ای مرتفع چند کلیسای قدیمی نیز وجود دارد که زیبایی را دوچندان ساخته اند.
مسیر دسترسی به کلیساها:


هنرمندی در حال فروش نقاشیهایش:

 
دستفروش های زیادی در کنار کلیساها بودند که انواع صنایع دستی ظروف عتیقه و سنگهای قیمتی را بفروش می رساندند فروشندگان به زبان فارسی وارد بودند و این نشان می داد که ایرانیهای زیادی به آنجا می آیند.فروشندگان از سنگ زیبایی می گویند که مختص این دریاچه است سنگی سپید رنگ ،شفاف که در نور به زیبایی می درخشد به نام سنگ مهتاب.انگشتری که از سنگ مهتاب نگین دارد به قیمت 3000 درام می خریم و خوشحال از یک یادگاری نفیس از سوان به سمت ساحل پائین می آییم.


هنرمندی سنگتراش در حال خلق یک اثر


وقتی پایین آمدیم وقت نهار بود و ماهم خسته از پله نوردی.در دریاچه سوان ماهی بسیار معروفی صید می شود به نام ایشخان(شاهزاده).این ماهی در اکثر رستورانهای آنجا پیدا می شود.به رستورانی رفتیم و کباب ایشخان سفارش دادیم . خانمی که کارگر آنجا بود فارسی می دانست و درباره نحوه کباب کردن و طبخ خوراک ایشخان توضیحاتی داد.من معمولا از خوراکهای دریایی خوشم نمی اید اما ایشخان واقعا ماهی لذیذی بود.



سفر در ارمنستان دارد به ساعتهای پایانی اش نزدیک می شود و ما زمان کمی داریم .به سمت دلیجان می رویم .دلیجان منطقه ای است جنگلی و ییلاقی که به سوئیس کوچک معروف است .شهر کوچک دلیجان در تابستان هوایی معتدل و خنک دارد که در کنار جنگلهای بکر طبیعی میعاد گاه بسیاری از طبیعتگردان است.از سوان که راه افتادیم باران شدیدی باریدن گرفت و جاده مه آلود شد.متاسفانه به علت باران شدید و کمبود زمان نتوانستیم از زیباییهای دلیجان استفاده کنیم و به سمت مرز گرجستان راه افتادیم.

از دلیجان که بیرون می آییم  از شدت مه و باران کاسته می شود.جاده همچنان جنگلی و زیباست.وارد جاده ای جنگلی و فرعی می شویم تا به تالاب زیبایی که در نقشه مشخص شده است برسیم.مسیر زیبایی است صدای پرندگان با زمزمه نسیم و شاخ وبرگ درختان در هم آمیخته است.مسیر خاکی است و پیشروی به کندی انجام می شود.به همین دلیل از ادامه مسیر منصرف میشویم.تا مرز گرجستان جاده ای مرزی و ناآشنا در پیش داریم که نباید ریسک کرد.


مسیر لحظه به لحظه دلبری بیشتری می کند اما افسوس که وقت کم داریم :


دریاچه ای زیبا در مسیر در کنار مرز آذربایجان:

در راه به روستاهایی برخوردیم که کاملا خالی از سکنه شده بود.این خانه ها مربوط به آذریهایی بود که به علت جنگ با ارمنستان مجبور به ترک خانه های خود شده بودند .هیولای جنگ متاسفانه منجر به آوارگی آنها از روستاهایشان شده بود.
در نویمبریان باک خودرو را پر کردیم چرا که بنزین در گرجستان اندکی گرانتر است .روز به انتهای خودش رسیده بود که به مرز رسیدیم و ارمنستان را با تمام زیبائیهای تاریخی و چشم اندازهای طبیعی اش بدرود گفتیم و وارد گرجستان شدیم.
از سوان تا Haghtanak مرز گرجستان حدودا 140 کیلومتر است که به ترتیب باید از شهرهای زیر گذر کرد:
sevan-delijan-ijevan-noyemberyan-Haghtanak

سفرنامه ارمنستان قسمت چهارم

در ایروان قدیم 7 مسجد وجود داشته است که بعد از انقلاب کمونیستی همه آنها از بین رفته اند تنها مسجد باقی مانده مسجد کبود ایروان است که در 1765 میلادی  توسط حسینعلی خان جهانسوز والی وقت ایروان ساخته شده است.این مسجد که در زمان شوروی سابق به عنوان موزه استفاده می شد بافت قدیمی خود را حفظ کرده و بعد از فروپاشی شوروی به سفارت ایران تحویل شده است.این مسجد بسیار زیبا یک گنبد به ارتفاع بیست متر و یک مناره 24 متری دارد.در این مسجد که بیشتر پاتوق ایرانیان مسلمان است زبان فارسی به صورت آزاد آموزش داده می شود .همچنین کتابخانه و نمایشگاه عکس به صورت دائمی در آن برقرار است.



خانمی ارمنی که فارسی هم بلد نبود به عنوان کتابدار آنجا مشغول بود .دانشجوی ایرانی که آنجا بود می گفت بعد از گرانی دلار اکثر دانشجویان ایرانی به ایران برگشته اند و دیگر زندگی در ایروان برایشان صرف نمی کند.جمعیت ایرانیان در ارمنستان بیشتر دانشجویان و فعالین اقتصادی هستند که اکثرا در تجارت یا خدمات توریستی فعالیت دارند.ارمنستان به علت اینکه با اذربایجان و ترکیه رابطه خوبی ندارد به شدت وابسته به گرجستان و ایران است.و به علت این موقعیت جغرافیایی و رابطه حسنه ای که بین دولت ارمنستان و ایران است برای کالاهای ایرانی بازار مناسبی است.
بعد از مسجد به گشت زنی در خیابانهای ایروان پرداختیم.هر کجای ایروان که نگاه کنی درختان قدیمی و سرسبز سر برافراشته اند و ایروان به یک باغ شهر بزرگ می ماند که مناسب است برای ساعتها قدم زدن و تمرکز. خیابانهای منتهی به هراپاراک شلوغ تر و توریستی تر هستند.و اکثر نقاط دیدنی در آنها واقع است.فروشگاههای صنایع دستی موزه ها ساختمان اپرا و فروشگاههای بزرگ و... .قیمتها آنقدر گران بود که از خرید منصرف شدیم.
در یکی از خیابانها دو جوان ایرانی و یک استرالیایی مشغول نوازندگی بودند.جوان ایرانی شروع به خواندن آهنگهای ایرانی کرد که مورد تشویق حضار قرار گرفت.
نوازنده استرالیایی هم  ساز بومیان استرالیا دیجریدو را می نواخت که برایم خیلی  جالب بود و از نزدیک ندیده بودم.


در نزدیکی هراپراک زنی دست فروش یک نوع آبنبات محلی به فروش می رساند .

قسمت داخلی این آب نبات از سیب طبیعی درست شده بود که روی آن را با پوسته سختی از جنس آب نبات پوشانده بودند:

رانندگی در خیابانهای ایروان تجربه جالبی است.هنگام رانندگی در این شهر باید کاملا به کف خیابان توجه کرد .نزدیکی تقاطعها خطوط ممتد در کف خیابان کشیده شده است که عبور از آنها جریمه سنگینی دارد.به همین جهت باید از 500 متری تقاطعها مسیر خود را انتخاب کرده تا دچار مشکل نشویم.این برای کسانی که خیابانها و  تقاطعها را به خوبی نمی شناسند خیلی مشکل است.
در ایروان از ترافیک های سرسام آور خبری نیست و خودروهای مدل بالا در کنار لاداهای قدیمی روسی به آرامی در ترددند.
جای پارک هم به راحتی پیدا می شود.در بعضی جاها  500 تا 1000 درام به عنوان هزینه پارکینگ دریافت می شود که خیلی مناسب است.در کل برای کسانی که به قصد دیدن جاذبه های تاریخی و طبیعی به ارمنستان سفر می کنند ،سفر با خودروی شخصی بسیار مقرون به صرفه و راحت است.